اصول قرائت ابو عمرو
نوشته شده توسط : طاها
اصول قرائت ابو عمرو البصرى

امام ابو عمرو زبان بن العلاء بن عمار بن عبدالله البصرى (70 ـ 154) اول قارى بصره، که قراءت را از ابن کثير و مجاهد و سعيد بن جبير اخذ کرده . و آنها از ابن عباس و او بر ابى بن کعب و او بر حضرت رسالت (ص) قراءت کرده است . او از بزرگان زمان خود و در علم شعر و عربيت و قرآن شهرتى به سزا داشته است . راويان او، يکى ابو عمرو حفص بن عمر بن عبدالعزيز الدورى النحوى است، و ديگر ابوشعيب صالح بن زياد عبدالله السوسى .

 

بسمله

 

ابوعمرو در ابتداى به قراءت از اول همه سوره ها غير از توبه بر طبق نوشته مصاحف بسم الله را خوانده، و در وصل آخر سوره الناس به اول فاتحه الکتاب نيز بسم الله را گفته، و در بين دو سوره بر سه قسم عمل کرده : يا بسم الله را گفته . يا با سکت بدون بسم الله خوانده، و يا وصل نموده آخر سوره را به اوّل سوره بعدى بدون بسم الله . آنانکه به وصل از او روايت کرده اند بين چهار سوره الزهر را به سکت، و آنانکه به سکت روايت کرده اند، بين دو سوره را با بسم الله ذکر نموده اند .

 

ميم جمع

 

ابوعمرو ميم جمعى را که بعد از هـ ضمير واقع شده، به شرط آنکه ماقبل هـ ضمير مکسور يا ياء ساکنه بوده باشد . در موقع وصل به مابعدى که آنهم ساکن است به کسر ميم خوانده، مانند قُلُوبِهِمِ العِجْلَ ـ قَتْلِهِمِ الانبياءَ ـ يوَفّيهِمِ اللهُ .

 

هاء کنايه

 

هاء کنايه را در کلمات يؤدّه (آل عمران دو موضع) نُوَلّهِ ـ نُصْلِهْ (نساء) نُوْتِهْ (دو موضع آل عمران ـ شوري) به سکون هـ خوانده . و فَاَلْقِه اِلَيهم (نمل) را مثل حفص و يتَّقهِ (نور) را به کسر ق و سکون هـ يتَّقِه خوانده است . و يأتِهْ مُؤمِناً (طه) را فقط سوسى به سکون هـ روايت کرده و سوسى اِن تَشکُرُوا يرضَه لکم (زمر) را هم به سکون و الدورى آنرا به دو وجه اسکان ف و ضم هـ با صله يرضَهَوُ روايت کرده است . و اَرْجِهْ و اَخاهُ (اعراف ـ شعرا را ابوعمرو با زيادتى همزه بين ج و هـ و ضم هـ بدون صله اَرْجئْهُ و فيهِ مُهاناً را به قصر وَاَنسانيهِ (کهف) و عَليه اللهُ (فتح) را به کسر ها در آنها خوانده خوانده است .

 

مد

 

ابوعمرو مد متصل را به توسط، و مد منفصل را به قصر خوانده، و روايت الدورى هر دو را به توسط ذکر کرده است . و مد لازم را به اشباع، و مد عارض به سکون را مانند همه قراء به سه وجه : قصر ـ توسط ـ اشباع خوانده است .

 

همزه مفرده

 

به روايت سوسى تمام همزه هاى مفرده ساکن را به جنس حرکت ماقبل ابدال کرده است : ياکُلُ ـ اَلْبَاسْ ـ جيتَ (الدورى تمام را به تحقيق روايت کرده)

 

استثناءات :

 

ـ سکون علامت جزم باشد، در شش کلمه آمده : تَسُؤْهم (آل عمران ـ توبه) تَسُؤْکُم (مائده) يشَأ يذْهِبْکُم (نساء ـ انعام ـ ابراهيم ـ فاطر ـ شورى ـ اسرا در دو موضع) مَن يشَأ (انعام دو موضع) فَاِنْ يشَأ (شوري) نَشَأ (شعرا ـ سبا ـ يس) يهَيئْ (کهف) اَوْ نَنْسَأَها (بقره) اَمْ لَمْ ينَبَّأ (نجم) تبصره : اِنْ اَسَأتُم (اسراء 7) و الّا نَبَّأتُکُما (يوسف 37) که سکون همزه براى جزم نبوده، بلکه براى اتصال فعل ماضى به ضمير است، هر دو را سوسى ابدال نموده است
ـ سکونش براى بناء باشد، و اين در فعل امر 11 کلمه واقع شده، و آنها : هَيئْ لَنا (کهف) اَنْبِئْهُمْ (بقره) نَبِّئْنا (يوسف) نَبِّئ عِبادى (حجر) نَبِّئهُم (حجر ـ قمر) ارجِئهُ (اعراف ـ شعرا) اِقرَأ (اسراء ـ دو موضع علق) . 
ـ ديگر آنکه تحقيق همزه از ابدالش آسانتر باشد، مثل تُؤوى (احزاب) تُؤويه (معارج
ـ نوع چهارم آنکه ابدال مشتبه به معنى ديگرى شود، مثل اَثاثاً وَرئْيا (مريم
ـ آنکه در صورت ابدال از لغتى به لغت ديگر رود، مثل : مُؤصَدَة (بلد ـ همزه) وَ بارِِئْکمُ (دو موضع بقره) را سوسى به سکون همزه بدون ابدال خوانده است . کلمه لايلِتْکُم (حجرات) را ابوعمرو به زيادتى همزه ساکنه لا يئْلِتْکُم خوانده و بروايت سوسى ابدال و الدورى تحقيق است . کلمه بادِيَ (هود) را به همزه بادِيءَ و مُرجَونَ (توبه) و تُرْجى (احزاب) به همزه مضمومه بعد از ج مُرجَئُونَ ـ تُرجئُ ولى يضاهُونَ (توبه) را بدون همزه خوانده است . و کلمه ياجوج و ماجوج (کهف ـ انبياابدال آن از ابو عمرو است . و سکت بر محلهاى چهارگانه روايت حفص را عوجاً قَيماً (کهف) ـ مَرْقدنا هذا (يس) ـ بل ران (مطففين) من راق (قيامه) را ابوعمرو به ترک سکت با ادغام ن و ل در راء بعد خوانده است . اِنَّهُ اَهلَکَ عادَ انِ الاُولى (نجم) را به حذف همزه و نقل حرکت آن به ل، و در حال وصل آن لام، متحرک به ضم شده، و تنوين قبل در آن ادغام مى شود . عادَا الُّولى، در ابتداء به اَلاَوُلى سه وجه اَلُولى ـ لُولى ـ اَلْاوُلى صحيح است . در کلمه اَللّائى (مجادله ـ دو موضع طلاق) به حذف ى بعد از همزه اَللّاءِ و در همزه مسکوره به تسهيل آن با مد يا قصر، و يا ابدال آن به ياء ساکنه اَلّايْ با مد، و در موضع طلاق اَلّايْ يئسِْنَ جايز است اظهار با سکت بين دو ياء، يا ادغام آن دو، و اگر در وصل به تسهيل همزه مى خواند در وقف آن به ابدال به سکون ى يا به تسهيل با روم جايز مى باشد . و کلمه ها اَنتُم (دو موضع آل عمران ـ نساء ـ قتال)، به تسهيل همزه با مد يا قصر قراءتابوعمرو است .

 

دو همزه در يک کلمه

 

که همزه اول حتماً مفتوح خواهد بود و همزه دوم اگر مفتوح يا مکسور باشد، مثل : ءَاَلِدُ ـ ءَانذَرتَهُم ـ ءَاِذا ـ ءَاِنّکَ . قراءت ابوعمرو به تسهيل همزه دوم، با الف فصل بين دو همزه که آنرا ادخال مى گويند، مى باشد، واگر همزه دوّم مضموم باشد، به دو وجه خوانده : تسهيل همزه دوّم با ادخال يا بدون ادخال : قُل اَؤُنَبِّئکُم ـ اَءُنزِِلَ ـ ءَالقِى .در لفظ اَئِمَّة که در پنج موضع قرآن آمده، ابوعمرو به تسهيل همزه دوم بدون ادخال خوانده است . و در کلمه ءَاَعجَمِيٌّ(فصلت) با ادخال الف فصل تسهيل همزه دوّم، و در اَذْهَبْتُم طَيبّاتِکُم (احقاف) به همزه واحده و تحقيق آن، و در ءَامَنتُم بِهِ السِّحرَ (يونس) را ابوعمرو به زيادتى همزه استفهام قبل از همزه وصل ءالسِّحِرُ بدو وجه : تسهيل يا ابدال مثل ءَالذَکرَينِ ـ ءاللهُ قراءت کرده است . در ءَالِهَتُنا (زخرف) به تسهيل همزه دوم بدون الف فصل، ءَاِنَّکم لَتَأتُونَ (اعراف ـ عنکبوت) ءَاِنَّ لَنا (اعراف) با زيادى همزه استفهام و تسهيل همزه دوم با الف فصل قراءت ابوعمرو است .

 

اجتماع دو همزه در دو کلمه

 

اگر متفق در حرکت باشند . در مفتوح آن ، مثل جاءَاَمرُنا ـ شاءَ اَنشَرَهُ، يا مکسور آن مثل : مِنَ السَّماءِ اِن ـ هؤلاءِ اِن، يا هر دو مضموم، مثل : اَولياءُ اُولئِکَ، ابوعمرو به حذف يکى از همزه ها مبادرت کرده، پس اگر محذوف همزه اول باشد مد آن منفصل، و جايز است به قصر ى توسط خوانده شود، و اگر مخدوف دومى باشد، نوع مد آن متصل و توسط آن صحيح است . و اگر دو همزه در حرکت مختلف باشند ابوعمرو به شرح زير خوانده است : اگر همزه اول مفتوح و دومى مضموم يا مکسور باشد، مثل : شُهَداءَ اِذْ ـ تَفئ اِلى ـ جاءَ اُمَّةً به تسهيل (بين بين) همزه دوم خوانده، و اگر همزه اول مضموم ودوّمى مفتوح باشد، مثل نَشاءُ اَصَبْنا ـ الملاءُاَفتُونى . همزه دوم ابدال به واو خالص مى شود . و اگر اولى مکسور و دومى مفتوح باشد، مثل : مِنَ السّماءِ ايةً ـ هؤلاءِ اَهدى، همزه دوم ابدال به ياء خالص مى شود . و اگر همزه اول مضموم و دوم مکسور باشند، مثل : ما مَسَّنِى السُّوءُ اِنْ ـ مَنْ يشاءُ اِلى، همزه دوم به دو وجه خوانده مى شود : تسهيل بين بين يا ابدال آن به واو خالص . و تمامى اين قواعد فقط در موقع وصل اجرا مى شود و در وقف بر اول ابتداى به دوم، تحقيق همزه مسلم است .

 

ادغامات :

 

در ادغام متقاربين ابو عمرو، ذال اذ را در حروف شش گانه ( ت ـ ج ـ د ـ ز ـ س ـ ص ) ادغام کرده اِذْ تَّمشى ـ اِذ جَّعَلْنا ـ اِذْ زَّينَ . و دال قد را در نزد هشت حرف ( ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ط ) ادغام کرده است : قَدْ سَّمِعَ ـ قدْ شَّغَفَها ـ لَقَدْ ذَّرَءنا . و ت تأنيث را در شش حرف : ( ث ـ ج ـ ز ـ س ـ ص ـ ط ) ادغام کرده است : کَذَّبَت ثَّمُودُ ـ نضَجِت جُّلودُهم ـ خَبَت زِّدناهُم . ل هل را در دو موضع هَل تَّرى (ملک) فَهَل تَّرى لَهُم (حاقه) ادغام و در مقابل بقيه حروف اظهار نموده است . ب مجزومه را در ف ادغام کرده است، و آن در پنج موضع از قرآن آمده : اَوْ يغْلِب فَّسَوفَ (نساء) اِنْ تَعَجَبْ فَّعَجَبٌ (رعد) اِذْهَب فَّمَن (اسراء) فَاذهَب فَّاِنَّ (طه) لَم يَتُبْ فَّأؤلئِکَ (حجرات) . ذال را در ت کلمه عُذْتُ ـ اِنّى عُذتُّ (غافر ـ دخان) فَنَبَذتُّها (طه) و همچنين اِتَّخَذتُّم و ساير صيغ آن ادغام کرده است . ث را در ت اُورِِثْتُّموُها (اعراف ـ زخرف) وَ لَبِثْتَّ هر جا بيايد به ادغام خوانده . ث را در ذال يلهَث ذّلِکَ (اعراف) و دال را در ث يردثّوابَ (دو موضع آل عمران) ادغام کرده، و دال ملفوظ کهيعص را در ذکر (مريم) و ب را در ميم يعَذِّب مَّن يشاءُ (آخر بقره) و ب را در م ارکَب مَّعنا (هود) ادغام نموده است، و راء مجزومه را در ل، مثل : فَاصبِر لّحکُم رَبّکَ نَغفِرلَّکُم به روايت سوسى بلاخلاف و بروايت الدورى به خلف عنه ادغام کرده است . ن يس را در واو بعد و نون را در والقلم به اظهار خوانده و ن را در ميم طسم ( شعرا ـ قصص ) ادغام کرده است .

ادغام کبير :

 

اين ادغام در حروف متحرکه اى که تماثل در لفظ يا تقارب در مخرج دارند، و در يک يا دو کلمه قرار گرفته باشند انجام گرفته، مشروط بر آنکه مدغم تَاء متکلم، يا مخاطب، يا منّون، يا مشدّد نباشد . مثلين در يک کلمه، فقط در مَناسِکْکُّمْ (بقره) ـ ما سَلَکَکُّم (مدثر) را ادغام کرده، و جز اين دو کلمه بقيه را به اظهار خوانده است، ولى مثلين در دو کلمه را ادغام کرده . اگر چه ماقبل مدغم متحرک : يعلَم مّا طِبَع عَّلى يا از حروف مدى : فيه هُّدى، يا ساکن صحيح و خُذِ العَفوَ وّ أمُرْ شَهْر رَّمَضانَ باشد . فرقى در ادغام نمى کند . و در سه کلمه از سوسى به دو وجه روايت شده : مَن يبْتَغِ غَيرَ (آل عمران) اِن يکُ کاذِباً (غافر) يخلُ لَکُمُ (يوسف) . و در يحْزُنْکَ کُفرهُ (لقمان) به جهت مشکل بودن از اخفاء به تشديد ادغام رفتن، به فک ادغام خوانده است .

 

ادغام کبير در دو حرف متقارب :

 

اگر در يک کلمه باشد سوسى فقط ق را در ک به دو شرط ادغام کرده، اول ماقبل ق متحرک باشد، و بعد از ک ميم جمعى باشد، مثل : يرْزُقکُّم ـ واثَقْکُّم ـ خَلَقکُّم . در طَلّقَکُنَّ (تحريم) را به دو وجه روايت از سوسى آمده است . و اگر دو حرف متقارب در دو کلمه باشند . وقتى مدغم يکى از حرف 16 گانه (سنشد حجتک بذل رض قثم) باشد به روايت سوسى در هم ادغام مى شوند، مشروط بر آنکه ـ مدغم منون (نَذِيرٌلکُم) يا مشدد (اَشدَّ ذِکراً) يا تام مخاطب (کُنتَ ثاوياً) يا مجزوم (لم يؤتَ سَعَةً) نباشد : باين شرح :ح + ع فقط در زُحْزِِح عَّنِ النّارِ (آلعمران) و در ساير مواضع ادغام نکرده : مثل ماذُبِحَ عَلى النُّصُبِ ـ فَلاجِناحَ علَيهِما ...ق + ک مثل خَلَقَ کُّلَّ شيئٍ، و همچنين :، ق، مانند لَکَ قُّصُوراً وقتى ماقبل مدغم متحرک باشد، و اگر ساکن باشد، مثل : فوْقَ کُلِّ ـ تَرَکُوکُ قائِماً ادغام نمى شوند . ج در ت و ش : ذِى المعارِج تَّعرُجُ ـ اَخرَج شَّطأَهُ (فتح) (فقط همين دو موضع است).ش * س، ذى العَرش سَّبيلاً(اسراء) (فقط همين يک موضع است . س * ز : النُفُوس زُّوِّجَت (تکوير) (فقط يک موضع است)س * ش : الرَأسُّ شَّيباً (مريم) (فقط مين يک موضع بخلف عنهض * ش : لِبَعض شَّأنِهم (نور) (فقط در يک موضع آمده) .د * ده حرف (ت ـ ث ـ ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ظ ) ادغام مى شود : مَساجِد تِّلِک (بقره) ـ يريد ثّوابَ اَلدّنيا (نساء) داوُد جّالُوتَ (بقره) اَلقلائِد ذَلِکَ (مائده) ـ تُريد زّينَةَ الحيوة (کهف) ـ عَدَد سِّنين (مؤمنون) ـ شَهِد شّاهِدُ (يوسف) ـ نَفْقِدْ صُّواع الملک (يوسف) مِنْ بَعد ضَّعفٍ (روم) ـ يريد ظُّلماً (آل عمران) .

 

تبصره :

 

شرط ادغام دال در اين ده حرف آنست که مفتوح بعد از ساکن نباشد، مثل : داوُدَ سُلَيمان ـ بَعدَ ثبوتِها ـ داوُدَ زَبوراً . فقط دال در تاء اگر چه مفتوح بعد از ساکن باشد ادغام مى شود . ت * ده حرف ذکر شده در ادغام دال ادغام مى شود . البته ادغام ت + ت مثلين است، مثل شَوکَة تَّکُونُ، بجاى آن طاء اضافه مى شود، مثل : بالبَينات ثُّمَّ ـ الصّالحات جُّناحٌ ـ عَذابٌ الاخِرَة ذّلِک ـ بالاخرَة ذّلِکَ ـ بالاخِرَة زَّينا ـ بِالسّاعَة سَّعيراً ـ زَلزَلَةَ السّاعَة شَّيئٌ ـ وَالصّافّات صَّفاً ـ وَالعاديادت ضَّبحاً ـ الصّالِحات طُّوبى ـ اَلْملئکَة ظّالِمى .

 

تبصره :

 

در الزَّکوةَ ثُمَّ ـ وَالتّوريةَ ثُمَّ ـ آتِ ذَالقُربى ـ وَ لْتَاتِ طائِفةٌ ـ دو وجه از سوسى روايت شده است . و ادغام بَيت طائِفَةً (نساءقراءت ابوعمرو است . ث * پنج حرف (ت ـ ذ ـ س ـ ش ـ ض) ادغام مى شود، مثل : حَيثُ تُّؤمَرُونَ ـ الحَديث تَّعجَبُونَ ـ وَالحَرث ذّالِکَ ـ وَرِثَ سُّليمانَ ـ حَيث شِّئتُما ـ حَديثِ ضِّيفِ اِبراهيمَ .ذ * دو حرف (س ـ ص) فَاتَّخَذ سَّبيلَهُ ـ مَااتَّخَذ صاحِبَةً .راء * ل ادغام نموده، مثل : سَخَّر لَّنا ـ لِيغفرلَّکَ و ل * راء، مانند : کَمَثَل رِّيحٍ ـ جعَل رَّبکَ .شرط ادغام آنها اينست که : مدغم مفتوح، قبل ساکن نباشد . مثل : وَ افعَلِوا الخَيرَ لَعَلَّکُم ـ اِنَّ الاَبرارَ لَفى ـ فَعَصَوا رَسولَ رَبِّهِم ـ فَيقُول رَبِّ در اين قاعده لفظ قالَ مستثنى است، که با وجود مفتوح بعد از ساکن بودن در راء ادغام مى شود، مانند : قال رَّبِّ ـ قالَّ رَّجُلانِ، ولى اگر مدغم متحرک بعد از متحرک باشد، مثل سَخَّرلَّکُم ـ جَعَل رَّبَّکَ، يا مدغم مضموم بعد از ساکن، فَيقول رَّبّى يا مدغم مکسور بعد از ساکن باالذِّکر لَّمّا ـ مِن فَضلِ ربّى باشد بدون اختلاف ادغام مى شود . ن * دو حرف (ل ـ ر) به شرطى که ماقبل مدغم متحرک باشد، ادغام مى شود، مثل : اِذ تَأذَّن رَّبُّکَ ـ خَزائِن رَّحمَةِ ـ لَن نُومِن لَّکَ ـ ما تَبَينَ لّهُم . ولى اگر ماقبل مدغم ساکن باشد، ادغام ممتنع است، مثل : يخافُونَ رَبَّهُم ـ اَنّى يکونُ لَهُ ـ بِاِذنِ رَبِّهِم مُسلِمَين لَکَ، و استثناء از آن لفظ نَحنُ است که با وجود سکون قبل ن * ل ادغام مى شود . مثل : نَحن لَّهِ ـ ما نَحن لَّکما .م + ب ـ وقتى سکون روى م گذارده شد . بنابر قاعده در نزد ب بايد اخفاء مع الغنه شود، و سوسى چنين کرده است، مثل اَعلَم بِکمْ عَلَّم بِالْقَلَم، ولى اگر ماقبل م ساکن باشد ادغام ممتنع است، مثل اَعْلَم بِکُم ـ عَلَّم بِالْقَلم ولى اگر ماقبل م ساکن باشد ادغام ممتنع است، مثل : اِبراهيمَ بَنيهِ ـ اليومَ بِجالُوتَ .ب * م ـ فقط در يعَذِّب مَّن يشاءُ که در پنج موضع از قرآن آمده (آل عمران ـ مائده دو موضع ـ فتح ـ عنکبوت) ادغام نموده است . و در سوره مبارکه بقره که قراءت سوسى به سکون ب است ادغام آن صغير است، و در کلمات ديگرى که ب نزد م قرار گرفته ادغام نکرده است مثل : اَن يضْرِبَ مَثَلاً ـ سَنَکتُبُ ماقالُوا . ضُرِِبَ مَثَلاً .

 

قواعدى ديگر درباره دغام کبير

 

الف : در حرف مدغم (مثلين ـ متقاربين) دو روش است، يکى ادغام محض که اصل است . و ديگر ادغام محض به اشمام و روم اگر مدغم مضموم، و به روم فقط اگر مدغم مکسور باشد، در غير چهار صورت : ب * ب (نصيبُ بِرَحمَتِنا) م * م (يعلَمِ ماب * م (يعَذِّب مَن يشاءِ) م * ب (اَعْلَم بِکُمْ) بعضى در مورد (ف+ف) هم چون حرف شفوى است همين نظر را دارند . و در شاطبيه نيامده است ب ـ، اگر ماقبل مدغم حرف مد يا لين باشد سه وجه جايز است : مد ـ توسط قصر، با جواز روم و اشمام در آن . و اگر حرف صحيح و ساکن باشد، مثل : خُذِ العَفوَ وَ أمُر ـ مِنَ العِلمِ مالکَ ـ مِن بَعدِ ظُلمِهِ دو قول است ؛ به قول متقدمين ادغام محض و به قول متُاخرين چون ادغام در اين مورد به علت دو ساکن مشکل است باختلاس حرکت (روم) قائلند . ج ـ در حالت ادغام مِنَ النّار رَّبَّنا ـ النهارِ لَّاياتٍ حالت اماله محفوظ مانده و ادغام انجام مى گيرد .

 

فتح و اماله

 

ـ ابو عمرو هر الف که در مصاحف به ى نوشته شده و بعد از راء واقع شده باشد اماله کرده است . در اسم مانند : النَّصارى ـ اَسْرى ـ الذِّکرى ـ و در فعل : اِشْتَرى ـ قَدنَرى ـ لَوْ تَرى، و در يا بُشرايَ (يوسف) بر سه وجه : فتح، اماله، تقليل آن جايز است، و در تَتْرى (مُؤمنون) دو وجه : فتح و اماله صحيح است : (ابن جزرى فتح را صحيح دانسته) . و در وصل کلماتى که در آنها الف منقلب از ياء، بعد از راء واقع شده، مثل : اَلْکُبرَى اِذْهَب ـ تَرَى المُؤمنينَ ـ تَرَىالمَلئِکَةَ به روايت سوسى از ابوعمرو، دو وجه ذکر شده، فتح، اماله، و اگر راء به لفظ جلاله وصل شود، مثل : نَرَى اللهَ ـ فَسَيرى اللهُ جايز است تفخيم در لفظ جلاله، نظر باصل، و ترقيق نظر به اماله راء، البته مشروط بر آنکه راء تنوين نداشته باشد، مثل : قُريً ـ مُفتَريً که در اين صورت فقط فتح صحيح است . 
ـ الف وسط کلمه که قبل از راء مکسور آخر کلمه باشد، مثل : اَبْصارِهِم ـ حِمارَِکَ ـ مِنَالکفّارِ را ابو عمرو اماله کرده است، اگر چه به ضميرى هم متصل شده باشد، و همچنين الف هارٍ (توبه) را نيز به اماله خوانده است استثناء : اَلْجارِِ ـ جَبّارينَ ـ اَنصارى که به فتح خوانده است . ديگر، الف متوسطه واقع بين دو راء که دومى مکسور و آخر کلمه باشد، مثل : الاَبْرارِِ ـ اَلْقَرارِِ ـ مِنَ اَلْاَشْرارِِ را ابو عمرو اماله کرده است، که ملازمه با اماله راء اول دارد و سکون وقفى بر آنهم سبب عدم اماله نمى شود . 
ـ ابوعمرو، الف کافرين را اماله داده، چه نکره، چه معرف به ال، فقط بايستى به ين ختم شود، و به روايت الدورى از ابوعمرو در کلمه الناس که س آن مکسور باشد، الف آنرا در تمامى قرآن اماله داده، و سوسى به فتح آن روايت دارد . و ابوعمرو در حروف مقطعه قرآنى به اماله راء (الر ـ المر) و اماله ها فقط در کهيعص، و اماله هاء فقط در طه و تقليل حاء در حم قراءت کرده است و کلمه التورية را اماله، و اَعمى را فقط در موضع اول اسراء اماله کرده است . و کلمه رَءا فعل ماضى وقتى قبل از متحرک آيد به فتح راء و اماله الف بعد از همزه از ابوعمرو است، مثل : رَءاهُ مُستَقِراً ـ رَءاکَ ـ رَءاها . و به روايت الدورى ابو عمرو، الفات در کلمات چهارگانه، يا وَيلَتى ـ اَنّى (استفهاميه) يا حَسرتى ـ يا اَسَفى را تقليل خوانده : و در يا اَسفى از او به فتح هم روايت شده است . 
ـ ابوعمرو، الف تأنيث مقصوره واقع بر وزن فعلى (مثلث الفاء) را به تقليل خوانده است، مانند اَلْتَّقوى ـ اَلدُّنيا ـ اَلْقربى ـ اِحدى ـ ضيزى، همچنين کلمات موسى ـ عيسى ـ يحيى . و اگر اين کلمات رائى باشند در اماله داخل هستند . و ديگر الفات فواصل آيات سوره هاى يازده گانه (طه ـ نجم ـ معارج ـ قيامة ـ (هَمْسا ـ اَمْتا) به تقليل خوانده، و اگر رائى باشند اماله نموده است . وقف به مرسوم الخط ـ ابو عمرو تاء تأنيث را اگر به ت کشيده نوشته شده باشد به هـ وقف کرده است، مثل رَحمَتْ ـ بَقِيتْ ـ و ت اَبَتْ را به ت وقف نموده است . در وقف بر کلمه کَاَين ابو عمرو فقط بر ى وقف کرده : کَاَيَّ ـ فَکَاَيَْ و لام جر بعد از ما که در چهار محل جداى از اسم نوشته شد، بر ما وقف کرده، و لفظ آيهَ که بدو الف نوشته شده در وقف بر الف وقف کرده، و کلمه وَيکَانَّ ـ وَيکَاَنَّهُ (قصص) را در هر دو کلمه بر ک وقف کرده، و در نزد او ابتداء از اَنَّ ـ اَنَّهُ صحيح است .

 

در ياءات اضافه (ضمير متکلم)

 

الف : اگر بعد از ياء اضافه همزه قطع مفتوح يا مکسور باشد، ابوعمرو به فتح ى خوانده، مثل، اِنِّى اَعلَمُ ـ اِنِّى اَخافُ ـ اِنِّى ءانَسْتُ ـ ولى موارد زير را به سکون ى خوانده : اَرِنى اَنظُرّ (اعراف) وَلاتفتِنّى اَلا (توبه) فَاتَّبِعنى اَهدِکَ (مريم) وَتَرحَمنى اَکُن (هود) ذَروُنى اَقتُل ـ اُدعُونى اَستجِب (غافر) فَادکُروُنى اَذکُرکُم (بقره) اَوْزِِعْنى اَن اَشکُرُ (نمل ـ احقاف) لِيبلُوَنى ءَاَشکر (نمل) سَبيلى اَدعِوا (يوسف) فَطَرَنى اَفَلا (هود) لِيحزُنُنى اَنْ (يوسف) اَتَعِدانِنى اَنْ (احقاف) حَشَرتَنى اَعْمى (طهتَأمِرونّى اَعْبُدُ (زمر) .و در همزه قطع مکسور، موارد زير را به سکون ىخوانده : بَناتى اِن (حجر) اَنْصارى اِلى (آل عمران ـ صف) بِعِبادى اِنَّکُم (شعرالَعْنَتى اِلى (ص) سَتجِدُنى اِنْ (کهف ـ قصص ـ صافات) اِخوَتى اِنَّ (يوسفتَدعونَنى اِلى ـ تَدعُونَنى اِلَيهِ (غافر) اَنظِرنى اِلى (اعراف ـ حجر ـ صاَخَّرتَنى اِلى (منافقين) .ب ـ آنچه بعد از ياء اضافه همزه قطع مضموم آمده ( در 12 موضع ) مثل اِنّى اُعيذُ، قراءت ابو عمرو به سکون ى مى باشد . ج ـ آنچه بعد از ياء اضافه همزه وصل با لام تعريف (14 موضع) آمده، ابوعمرو (به خلاف حمزه) به فتح ى خوانده است . ولى آنجا که لفظ عبادى با ندا باشد، مثل يا عِبادى الّذينَامَنوُا (عنکبوت) قُل يا عِبادِى الَّذينَ اَسرَفُوا (زمر) با سکون ى خوانده است . د ـ و آنچه بعد از ياء اضافه همزه وصل بدون لام تعريف (در هفت موضع) آمده، ابو عمرو همه را به فتح خوانده : اَخِى اشْدُدْ (طه) اِنّى اَصْطَفَيتُکَ (اعراف) يا لَيتَنِى اتَّخَذتُ (فرقان) لِنَفسِى اذهَب ـ فى ذِکرى اذهَبا (طه) اِنَّ قَومِى اتّخَذوُا (فرقان) بَعدِى اسمُهُ (صف) .هـ ـ ابو عمرو کليه ياءات اضافه که بعدش يکى از حروف هجا غير از همزه باشد، به سکون ى خوانده، فقط کلمه مَحياى (انعام) را به فتح ى خوانده، و آنها عبارتند از : وَجهى (آل عمران ـ انعام) بَيتى (نوح ـ بقره ـ حج) .کلمه لى : وَلى دينِ (کافران) مالى لا ارى (نمل) وَ لى نَعْجَةُ (ص) ما کانَ لى (ابراهيم ـ ص) وَ لى فيها (طه) را به سکون قراءت کرده فقط در مالى لا اَعبُدُ (يس) را به فتح ى خوانده است . کلمه مَعى : (نه موضع) فَارسل مَعى (اعراف) معى عَدِوّاً (توبه) مَعى صبراً (سه موضع کهف) ذِکرُ مَن مَعى (انبياءاِنّ مَعى رَبّى ـ نَجّنى وَ مَن مَعى (دو موضع شعرا) فَارسِلهُ مَعى رِِدْءاً (قصص) ابو عمرو همه را به سکون ى خوانده است .

 

ياءات زوائد

 

آنکه در لفظ آمده و در خط نوشته نشده . ابو عمرو ياء زائده را در وصل به اثبات، و در وقف به حذف خوانده ( 33 موضع )، مثل اَلدّاعِ ـ دَعانِ ـ وَ اتَّقُونِ ـ خافُونِ ـ اِذا يسْر ِ ـ الجَوارِِ ـ نَبغِ ـ يأت ـ وَ البادِ و غيره .در فيقولُ رَبّى اَکرَمَنِ ـ اَهانَنِ (فجر) براى ابو عمرو در وصل با اثبات و حذف ذکر شده که حذف ارجح است ولى در وقف به حذف قطعى است . در فَما اتينِ الله (نمل)، در اثبات ى مفتوح، و در وقف به اختلاف به حذف قطعى است . در فَما اتينِ الله (نمل)، در اثبات ى مفتوح، و در وقف به اختلاف به حذف و اثبات (مثل حفص) از او روايت شده است . فَبَشّرْ عِبادِ (زمر) براى سوسى به اثبات ى مفتوحه در وصل، و ساکنه در وقف آمده (النشر) و يا به حذف در هر دو حال (الحرز) ذکر شده است . و يا عبادِ لا خَوفٌ (زخرف) را ابو عمرو به اثبات ى ساکنه در هر حال خوانده است . براى رهائى از التقاء ساکنين، ابو عمرو با کسره ساکن اول را به ساکن دوم وصل نموده، مثل فَمَنِ اضطُرَّ ـ اَنِ اعبُدوُ اللهَ، ولى موقعى که کلمه اول اَو ـ قُل باشد، آنرا با ضمه با ساکن بعد وصل مى کند، مثل قُلُ ادعُو الله ـ اَوُ ادعُوا ـ قُلُ انْظُر اَوُ انْقُص منهُ

 





:: بازدید از این مطلب : 163
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 8 آذر 1393 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: